من و تنها من!

به دنبال شناخت خود آغاز به نوشتن میکنم!

من و تنها من!

به دنبال شناخت خود آغاز به نوشتن میکنم!

عیدانه

عید همیشه برام عین یه شروع از نو بوده!یعنی حسش رو همیشه داشتم اما اکثر اوقات شروع از نو آدمو یاد کارهایی میندازه که باید میکرده و نکرده!

آرزوهایی که بهشون نرسیده ٬خواستهایی که هی هر سال سر این شروع تازه سر برمیدارن و هی تو ذهن و افکار آدم رژه میرن و میگن:

هی ٬فلانی!

یه سال دیگه هم گذشت و تو آخر به ما نرسیدی !

با دیده تحقیر به آدم زل میزنن و میگن :

فقط میتونی درباره ما توی ذهنت خیالبافی کنی ٬اراده نداری که پاشی و خودتو یه تکونی بدی و به ما برسی!

آدمم فقط میتونه عین این بچه هایی که شب مشقهاشون رو ننوشتن و صبح توی مدرسه مورد مواخذه معلمشون قرار میگیرن سرشو بندازه پائین و به پاهایی که که داره به هم میمالدشون نگاه کنه و هیچی برای گفتن نداشته باشه!

یعنی این تکون دادن چقدر سخته که اینهمه سال این موقع سر پائین و خیره به پا گذروندم!

میشه سال آینده این موقع سرم بالا باشه؟


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد